منطقه درحال ورود به یک درگیری گسترده‌تر است؟

«آیا منطقه درحال ورود به یک درگیری گسترده‌تر است؟» این سؤال مهمی است که این روزها تحلیلگران مسائل منطقه غرب آسیا و روابط بین‌الملل مشغول واکاوی و تحلیل آن هستند.

به گزارش اینترنشنال نیوز، جام جم نوشت: به طور قطع پاسخ به این سؤال مشخص است: این‌که نوع حمایت آمریکا از رژیم اشغالگرصهیونیستی در جنگ غزه و اصرار اشغالگران بر بقا در سوریه و عراق به وضوح بیانگر فقدان عقلانیت حداقلی در حکمرانی آمریکایی است. به عبارت بهتر، باتوجه به فعل و انفعالات موجود در سطح منطقه و تهدیدهای آمریکا مبنی بر انجام حملات‌ به اهدافی در سطح منطقه، این گزاره مطرح می‌شود که احتمالا در آینده تنش‌ها و درگیری‌های هرچند محدود ایجاد شود که در رابطه با وقوع یا عدم وقوع آن، چند گزاره مطرح می‌شود:
    
آمریکا و معمای تنش‌های خودساخته 
 درباره وقوع جنگ گسترده در منطقه این گزاره به نظر می‌رسد که با توجه به ناتوانی واشنگتن در مدیریت بحران‌های کنونی خودساخته در منطقه و نظام بین‌الملل، تحقق چنین موضوعی منتفی‌ است و این موضوع را در سخنان مقامات آمریکایی به وضوح می‌توان مشاهده کرد. به گونه‌ای که بایدن خود در سخنانش مطرح کرد که‌:«دنبال جنگ در منطقه نیستیم.» باید این حقیقت را مدنظر قرار داد که بایدن چنین موضوعی را نه از باب مخالفت با جنگ و بحران‌سازی، بلکه معطوف به ناتوانی مطلق در مدیریت بحران‌های کنونی مطرح کرده است. به عبارت بهتر، مقامات آمریکایی دریافته‌اند که هزینه‌های جنگ‌افروزی آنها در منطقه تاکنون نیز گریبانگیر آنها شده و بسط دامنه این تنش‌ها، جایی برای تنفس حداقلی واشنگتن در عرصه روابط بین‌الملل باقی نخواهد گذاشت.
   
رمزگشایی از اظهارات رئیس سیا 
 بارها مقامات آمریکایی مطرح کرده‌اند که وضعیت کنونی منطقه در طول دهه‌های گذشته چنین وضعیتی نداشته است. به گونه‌ای که برنز، رئیس سیا اعلام کرد که در طول چند دهه اخیر شرایط این‌چنینی در منطقه وجود نداشته و بلینکن نیز همین را مطرح کرد که از سال ۱۹۷۳ تاکنون چنین وضعیتی در منطقه سابقه نداشته است. با این حال برنز و دیگر مقامات آمریکایی از نقش خود در خلق و استمرار این تنش‌ها سخنی به میان نمی‌آورند. قطعا نگرانی اصلی آمریکا معطوف به توان کنترل تنش‌های جاری در منطقه و جهان‌ است. یعنی آمریکا با «جنگ و بحران» به صورت ماهوی مخالف نیست اما نسبت به «بحران‌های غیرقابل کنترل» که منافع آمریکا را در کوتاه‌مدت و درازمدت هدف قرار دهد، شدیدا هراسان است. باید گفت که این هراس محصول شکست مطلق غرب در منطقه است: جایی که در آن رژیم اشغالگر و کاخ سفید با کلکسیونی از ناکامی‌های خود در نوار غزه، لبنان، یمن، سوریه، عراق و…مواجه هستند. فعلا درمنطقه حالت‌های مختلفی از تنش وجود دارد و حوزه‌های مختلف به طور متناوب در حال تحرکاتی است‌ اما این ‌تنش‌ها تاکنون به یک جنگ گسترده منجر نشده است. آمریکا می‌داند که درصورت وقوع جنگ ‌تلفات گسترده‌ای را متحمل می‌شود که قطعا توضیحی در قبال آنها برای افکار عمومی کشور نخواهد داشت. ضمن این‌که بایدن در جنگ غزه نیز تبدیل به شریک اصلی شکست و نسل‌کشی صهیونیست‌ها شده و بر همگان مسجل شده که وی نیز کمترین توانی در درک و مدیریت تحولات غرب آسیا ندارد. در چنین شرایطی روآوردن آمریکایی‌ها به یک تنش‌آفرینی جدید، مترادف با انتحار راهبردی واشنگتن محسوب می‌شود. آمریکا و هم‌پیمانان منطقه‌ای آن اساسا توان تشدید بحران‌های جاری در منطقه را ندارند.

هزینه‌هایی که هم‌پیمانان آمریکا می‌دهند 

‌هم‌پیمانان آمریکا نیز به دنبال گسترده شدن جنگ نیستند و بارها آمریکا را تحت فشار قرار داده‌اند که وسعت تنش را بیشتر از این گسترده‌تر نکند. زیرا وقوع هر نوع جنگی خارج از منطقه غزه و در منطقه برابر است با پرداخت هزینه‌های شکست آمریکا توسط شرکای غربی و مهره‌های منطقه‌ای آن! در جریان وقوع دو جنگ اوکراین و غزه، شبکه همراه واشنگتن نیز به مانند کاخ سفید و تل‌آویو با هزینه‌های تصاعدی آتش‌افروزی در فلسطین و یمن مواجه شده‌اند تا جایی که سال‌ها باید هزینه‌های این شکست مطلق را بپردازند. ‌ سطح اعلامی و اعلانی آمریکا با یکدیگر بسیار متفاوت است. در بعد اعلامی، خود را آماده جنگ نشان می‌دهد، اما ‌در سطح اعلانی پیام‌هایی را مبنی بر عدم توسعه جنگ مخابره می‌کند. این تناقض بیش از آن‌که هدفمند باشد، محصول سردرگمی راهبردی و فقدان توان حداقلی آمریکا در تحلیل و حتی توصیف تحولات منطقه‌ای و جهانی است‌؛ جایی که در آن، هر روز یک شوک و حادثه تازه، ثوابت و پیش‌فرض‌های ادعایی مقامات سیاسی و امنیتی واشنگتن را در منطقه ابطال می‌سازد.‌

انتهای پیام