خلاصه کتاب خارج از هزارتو ( نویسنده اسپنسر جانسون )
کتاب «خارج از هزارتو» اثر اسپنسر جانسون، راهنمایی روشنگر برای رهایی از محدودیت های ذهنی و حرکت به سوی اهداف در دنیایی پر از تغییر است. این اثر با ارائه تحلیلی عمیق از ماهیت باورها و نقش آن ها در شکل دهی به واقعیت فردی، خواننده را به سمت شناخت و تغییر الگوهای فکری بازدارنده هدایت می کند تا بتواند با چالش های زندگی مواجه شده و به اهدافش دست یابد.
این کتاب، که در ادامه داستان پرفروش «چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد؟» نوشته شده است، از طریق روایتی نمادین، مسیر تحول درونی را به تصویر می کشد. اسپنسر جانسون با استفاده از شخصیت های آشنا و معرفی کاراکترهای جدید، به بررسی عمیق تر سازوکارهای ذهنی می پردازد که افراد را در مواجهه با دگرگونی ها یاری می دهد یا، برعکس، آن ها را در هزارتوی تردید و ترس زندانی می کند. هدف اصلی این خلاصه، فراتر از بازگویی صرف داستان، تحلیل درس های کلیدی و ارائه راهکارهای عملی برای به کارگیری این مفاهیم در زندگی واقعی و مواجهه با تغییرات است. این تحلیل به ویژه برای افرادی که با تغییرات شغلی یا شخصی دست وپنجه نرم می کنند، مدیران و کارآفرینان در محیط های پویا، و علاقه مندان به رشد و توسعه فردی که به دنبال غلبه بر ترس ها و شکوفایی پتانسیل های خود هستند، کاربردی خواهد بود.
اسپنسر جانسون: معمار تفکر در باب تغییر
دکتر اسپنسر جانسون، نامی آشنا در حوزه ادبیات خودیاری و مدیریت، به واسطه توانایی بی نظیرش در ساده سازی مفاهیم پیچیده و ارائه راهکارهای عملی برای چالش های زندگی شناخته می شود. او که پیش از ورود به عرصه نویسندگی، در رشته پزشکی فعالیت می کرد، به سرعت توانست با آثار انگیزشی و روان شناختی خود، تأثیری عمیق بر میلیون ها نفر در سراسر جهان بگذارد. برجسته ترین اثر او، کتاب «چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد؟» (Who Moved My Cheese?)، نه تنها به پرفروش ترین کتاب نیویورک تایمز تبدیل شد، بلکه با ترجمه به ده ها زبان و فروش میلیونی، جانسون را به شهرتی جهانی رساند.
شهرت جانسون تنها به این کتاب محدود نمی شود؛ او یکی از نویسندگان کتاب «مدیر یک دقیقه ای» (The One Minute Manager) نیز هست که با همکاری کن بلانچارد به نگارش درآمده و به یکی از محبوب ترین کتاب ها در زمینه مدیریت تبدیل شده است. سبک نوشتاری او، که بر داستان سرایی نمادین و استعاره پردازی استوار است، به خوانندگان این امکان را می دهد که مفاهیم انتزاعی را به شکلی ملموس و قابل فهم درک کنند. این رویکرد، در کتاب «خارج از هزارتو» (Out of the Maze) نیز به کار گرفته شده است، اثری که پس از درگذشت جانسون در سال ۲۰۱۷، توسط دوستان و خانواده اش منتشر شد و به نوعی تکمیل کننده مسیر فکری او در باب مواجهه با تغییر و دگرگونی است. تأثیرگذاری جانسون بر حوزه روانشناسی و موفقیت فردی، او را به یکی از معتبرترین متفکران این عرصه بدل ساخته است، به گونه ای که آثارش همچنان الهام بخش افراد بی شماری در سراسر جهان هستند.
هزارتو و پنیر: نمادهایی در فرآیند دگرگونی
کتاب های اسپنسر جانسون همواره با استفاده از نمادها و استعاره های ساده، مفاهیم عمیق روان شناختی و مدیریتی را به تصویر کشیده اند. «هزارتو» و «پنیر» دو نماد اصلی هستند که در آثار او، به ویژه در «چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد؟» و دنباله آن، «خارج از هزارتو»، نقش محوری ایفا می کنند. درک این نمادها، کلید ورود به عمق پیام های این کتاب هاست.
بازنگری بر «چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد؟»
داستان «چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد؟» با چهار شخصیت کوچک، دو موش به نام های «اسنیف» و «اسکوری» و دو آدم کوچولو به نام های «هِم» و «هاو» آغاز می شود. این چهار شخصیت در یک هزارتو زندگی می کنند و روزی به ایستگاه پنیر C می رسند؛ جایی که مقدار زیادی پنیر برایشان موجود است. موش ها به غریزه خود عمل می کنند و همیشه مراقب تغییرات هستند، اما هم و هاو که به وفور پنیر عادت کرده اند، از هوشیاری غافل می شوند. وقتی پنیر ناپدید می شود، اسنیف و اسکوری فوراً به جست وجوی پنیر جدید می روند، در حالی که هم و هاو در ابتدا مقاومت می کنند. هاو پس از مدتی تأمل و غلبه بر ترس هایش، تصمیم می گیرد هزارتو را برای یافتن پنیر جدید ترک کند، اما هم در ایستگاه پنیر C باقی می ماند و به بازگشت پنیر قدیمی امیدوار است. این کتاب بر اهمیت پذیرش سریع تغییر و حرکت به جلو تأکید داشت.
روایت «خارج از هزارتو»: ادامه داستان هِم و ورود هِپ
کتاب «خارج از هزارتو» داستان هم را ادامه می دهد. هِم همچنان در همان ایستگاه پنیر قدیمی، گرسنه، تنها و ناامید، به انتظار بازگشت پنیری نشسته است که دیگر وجود ندارد. او در باورهای گذشته خود زندانی شده و از حرکت می ترسد. اینجا نماد «پنیر» فراتر از صرفاً موفقیت یا خوشبختی مادی، به معنای هر آن چیزی است که به فرد آرامش، امنیت و اطمینان می دهد: ثروت، سلامتی، شغل ایده آل، روابط مثبت، و حتی باورهای ذهنی. از دست دادن پنیر در واقع نمادی از هرگونه تغییر ناخواسته یا از دست دادن آنچه که برای فرد ارزشمند است، می باشد.
«هزارتو» نیز به نوبه خود، نمادی از چالش ها، موانع، ترس ها و به ویژه، باورهای محدودکننده ای است که فرد را از حرکت به سوی اهدافش بازمی دارد. هزارتو مکانی است که می تواند فرد را سردرگم و گیرانداخته نگه دارد. در این میان، شخصیت جدیدی به نام «هِپ» (به معنی امید) وارد داستان می شود. هپ، کاراکتری است که نماد امید، خودآگاهی و توانایی انتخاب باورهای جدید است. او با درک عمیق از اینکه چگونه باورها می توانند واقعیت را شکل دهند، به سراغ هم می آید تا او را از هزارتوی ذهنی اش رها کند.
مسیر جدید هم با کمک هپ، نه تنها شامل جست وجوی پنیر جدید در هزارتو می شود، بلکه سفری به درون است؛ سفری برای به چالش کشیدن باورهای قدیمی و کشف قدرت درونی برای خلق واقعیت جدید. هپ به هم می آموزد که پنیر واقعی در واقع یک باور است و وقتی باورت را تغییر می دهی، می توانی پنیر جدیدی پیدا کنی. این بخش از داستان بر تفاوت اساسی میان «چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد؟» و «خارج از هزارتو» تأکید دارد: اولی بر ضرورت پذیرش تغییر تأکید می کند و دومی بر چگونگی تغییر باورها برای موفقیت در مسیر تغییر.
«باور، فکری است که من به صحت آن اعتماد دارم.»
درس های بنیادین «خارج از هزارتو»: رهنمودهایی برای تحول
«خارج از هزارتو» با نگاهی عمیق تر به روان انسان و مکانیسم های ذهنی، درس هایی بنیادین ارائه می دهد که راهگشای خروج از بن بست های ذهنی و مواجهه هوشمندانه با تغییرات هستند. این درس ها نه تنها به خوانندگان کمک می کنند تا ماهیت مشکلات خود را بهتر درک کنند، بلکه راهکارهایی عملی برای عبور از آن ها پیشنهاد می دهند.
باور، نه واقعیت: تمایز میان اندیشه و حقیقت محض
یکی از مهم ترین مفاهیمی که اسپنسر جانسون در این کتاب بر آن تأکید می کند، تفاوت بنیادین میان «باور» و «واقعیت» است. باورها، افکاری هستند که ما به درستی آن ها ایمان داریم، حتی اگر هیچ مبنای عینی و حقیقی نداشته باشند. واقعیت، آن چیزی است که به صورت عینی وجود دارد، صرف نظر از دیدگاه ما. این کتاب نشان می دهد که چگونه باورهای قدیمی و ریشه دار می توانند ما را در زندانی ذهنی محبوس کنند و از دیدن فرصت های جدید بازدارند. هم، شخصیت اصلی داستان، نمونه بارزی از این وضعیت است. او باور دارد که پنیر قدیمی اش بازخواهد گشت و این باور او را از جست وجوی پنیر جدید و سازگاری با واقعیت جدید بازمی دارد.
این باور غلط، نه تنها واقعیت موجود (نبود پنیر) را تحریف می کند، بلکه مانع از اقدام و پیشروی او می شود. درک این تمایز حیاتی است؛ زیرا تا زمانی که افراد نتوانند باورهای خود را از حقایق عینی جدا کنند، در همان هزارتوی ذهنی خود گرفتار خواهند ماند. این مفهوم عمیقاً روان شناختی، ریشه در نظریات شناختی دارد که نقش تفکر و برداشت فرد از رویدادها را در تجربه او از جهان برجسته می سازد.
انتخاب باورهای توانمندساز: منبع قدرت درونی
کتاب «خارج از هزارتو» با قدرت بیان می کند که ما قربانی باورهایمان نیستیم، بلکه خودمان انتخاب کننده آن ها هستیم. این دیدگاه، حس کنترل و عاملیت را به فرد بازمی گرداند. تغییر ذهنیت و انتخاب باورهای جدید که قدرت حرکت به جلو را می دهند، نیازمند خودآگاهی و شجاعت است. نخستین گام، شناسایی باورهای محدودکننده ای است که فرد را در هزارتو نگه داشته اند. این باورها اغلب ناخودآگاه عمل می کنند و بدون آگاهی از آن ها، تغییر دشوار یا غیرممکن است.
پس از شناسایی، باید این باورها را به چالش کشید و منطق آن ها را زیر سوال برد. سپس، با انتخاب آگاهانه، باورهای توانمندساز و مثبت را جایگزین کرد. این فرآیند، مشابه بازنویسی یک برنامه نرم افزاری است؛ ورودی های جدید و کارآمدتر، خروجی های متفاوت و مطلوب تری را به همراه خواهند داشت. انتخاب باور جدید، به معنای تغییر هویت نیست، بلکه به معنای آزاد کردن پتانسیل های نهفته و شکوفایی خود واقعی است که ورای محدودیت های ذهنی قرار دارد.
فراتر از قلمرو ترس: گشودگی به سوی احتمالات نامحدود
ترس از ناشناخته ها، یکی از بزرگ ترین موانع در مسیر تغییر و پیشرفت است. این ترس، افراد را در منطقه امن (حتی اگر آن منطقه دیگر امن نباشد و پنیری در آن وجود نداشته باشد) نگه می دارد و از کشف فرصت های جدید در هزارتوی وسیع تر بازمی دارد. جانسون نشان می دهد که چگونه هم با ترس از ترک ایستگاه پنیر خالی، خود را از یافتن منابع جدید محروم می کرد.
برای عبور از این ترس، کتاب بر اهمیت پذیرش احتمالات و برداشتن گام های کوچک و تدریجی تأکید دارد. هر گام کوچک، حتی اگر به نظر ناچیز بیاید، اعتمادبه نفس را افزایش می دهد و مرزهای ترس را جابه جا می کند. با هر تجربه جدید، فرد متوجه می شود که بسیاری از ترس هایش صرفاً زاییده ذهن و باورهای محدودکننده او بوده اند. این فرآیند، به تدریج منجر به کشف نتایجی می شود که فراتر از انتظار و تصورات قبلی فرد هستند و دیدگاه او را نسبت به ظرفیت های نامحدود زندگی تغییر می دهد.
هم افزایی و حمایت متقابل: نقش ارتباط در مسیر تحول
هیچ کس در هزارتو تنها نیست. «خارج از هزارتو» بر نقش حیاتی همراهی و هم افزایی در مسیر دگرگونی تأکید می کند. حضور هپ در کنار هم، نمادی از اهمیت کمک گرفتن از دیگران، مشورت و کار تیمی است. در مواجهه با چالش های بزرگ، اغلب نیاز به دیدگاه های بیرونی، تشویق و حمایت عاطفی وجود دارد. هپ با پرسیدن سوالات کلیدی، ارائه دیدگاهی متفاوت و تشویق هم به حرکت، نقش کاتالیزور را ایفا می کند.
این مفهوم نه تنها در روابط فردی، بلکه در محیط های سازمانی نیز کاربرد دارد. سازمان هایی که فرهنگ همکاری و حمایت متقابل را ترویج می دهند، در مواجهه با تغییرات پیچیده، انعطاف پذیری و قدرت بیشتری از خود نشان می دهند. توانایی پذیرش کمک و ارائه آن به دیگران، از جمله مهارت های اساسی است که خروج از هزارتو را ممکن و تسریع می کند.
هویت ورای باورها: کشف خود اصیل
اینکه هویت واقعی ما فراتر از باورهایی است که در طول زمان کسب کرده ایم، یکی از رهایی بخش ترین پیام های کتاب است. بسیاری از افراد هویت خود را با شغل، دارایی ها، روابط یا حتی دیدگاه های سیاسی شان گره می زنند. زمانی که این پنیرها ناپدید می شوند یا تغییر می کنند، احساس می کنند که بخشی از وجودشان را از دست داده اند. اسپنسر جانسون اما می آموزد که هویت اصلی ما، ثابت و پایدار است و توانایی ما برای انتخاب باورها و سازگاری با تغییرات، بخشی از قدرت درونی ماست، نه تعریفی از وجود ما.
این آزادی در تغییر باورها بدون از دست دادن خود واقعی، به فرد اجازه می دهد که بدون ترس از فروپاشی هویت، افکار و دیدگاه های خود را بازبینی کند. این بینش، زمینه ای برای انعطاف پذیری ذهنی و پذیرش مداوم رشد و تحول فراهم می کند.
«شما باورهایتان نیستید. شما فردی هستید که باورهایش را انتخاب می کند.»
پیاده سازی عملی درس های «خارج از هزارتو» در زندگی
درس های «خارج از هزارتو» صرفاً مفاهیم تئوریک نیستند؛ آن ها راهکارهایی عملی برای مواجهه با چالش های روزمره و ایجاد تحول در زندگی ارائه می دهند. برای بهره برداری کامل از این آموزه ها، لازم است که آن ها را در زندگی شخصی و حرفه ای به کار گیریم.
ترسیم نقشه خروج از هزارتوی شخصی شما
نخستین گام برای خروج از هزارتو، شناسایی دقیق آن است. هر فردی پنیرهای از دست رفته و هزارتوهای منحصر به فرد خود را دارد. این تمرین نیازمند خودکاوی صادقانه است:
- شناسایی پنیرهای از دست رفته: به چه چیزهایی در زندگی تان چسبیده اید که دیگر وجود ندارند یا کیفیت گذشته را ندارند؟ این می تواند یک شغل، یک رابطه، یک موقعیت اجتماعی، یا حتی یک وضعیت سلامتی باشد.
- تعریف هزارتوی فعلی: چه مشکلاتی، ترس هایی یا موانعی در حال حاضر شما را از حرکت بازمی دارند؟ این هزارتوها می توانند در محیط کار (رکود شغلی، تغییرات سازمانی)، در روابط (مشکلات ارتباطی، جدایی)، یا در وضعیت شخصی (ناامیدی، عدم اعتمادبه نفس) ریشه داشته باشند.
- تشخیص باورهای محدودکننده: مهم ترین بخش، شناسایی باورهایی است که شما را در این هزارتو نگه داشته اند. آیا باور دارید که من نمی توانم این کار را انجام دهم؟ شانس همیشه از من رو برمی گرداند؟ تغییر همیشه بد است؟ نوشتن این باورها و بررسی منشأ و تأثیر آن ها، گام اول در آزادسازی ذهن است.
گام های عملی برای تغییر ذهنیت
پس از شناسایی، نوبت به اقدام برای تغییر ذهنیت می رسد:
- به چالش کشیدن باورهای قدیمی: از خود بپرسید: آیا این باور واقعاً درست است؟ چه شواهدی برای اثبات آن وجود دارد؟ آیا نمونه هایی از افراد دیگر هستند که با وجود شرایط مشابه، موفق شده اند؟ این فرآیند، شکاف هایی در ساختار باورهای قدیمی ایجاد می کند.
- جایگزینی باورهای جدید و توانمندساز: باورهای منفی را با جملات مثبت و قدرت بخش جایگزین کنید. به جای من نمی توانم، بگویید من توانایی یادگیری و سازگاری با شرایط جدید را دارم. این باورهای جدید را بارها تکرار کنید و تجسم کنید که چگونه با آن ها زندگی می کنید.
- اهمیت اقدام و حرکت، حتی در مقیاس کوچک: تغییر باور بدون اقدام، تنها یک فکر است. حتی کوچک ترین گام ها در جهت باورهای جدید می توانند تأثیر شگرفی داشته باشند. اگر باور جدیدتان من می توانم یک شغل بهتر پیدا کنم است، با نوشتن یک رزومه جدید یا جست وجوی موقعیت های شغلی آغاز کنید. این اقدامات کوچک، نه تنها باورهای شما را تقویت می کنند، بلکه منجر به نتایج ملموس می شوند.
پذیرش تغییر به عنوان فرصت
نگرش به تغییر به عنوان یک فرصت، نه یک تهدید، نقطه اوج پیاده سازی درس های این کتاب است. بسیاری از افراد به دلیل ترس از دست دادن آنچه دارند، در برابر تغییر مقاومت می کنند. اما «خارج از هزارتو» نشان می دهد که تغییر، کاتالیزوری برای رشد و شکوفایی است. هر دگرگونی، فرصتی برای کشف مسیرهای جدید، یادگیری مهارت های تازه و توسعه فردی فراهم می کند. با تغییر نگرش، می توانید از چالش ها به عنوان پله هایی برای رسیدن به اهداف بزرگ تر استفاده کنید و زندگی را به یک ماجراجویی پر از کشف و نوآوری تبدیل کنید.
مقایسه «خارج از هزارتو» با «چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد؟»
کتاب های «چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد؟» و «خارج از هزارتو» هر دو به قلم اسپنسر جانسون نگاشته شده اند و به موضوع محوری «تغییر» می پردازند، اما با رویکردهای متفاوت و مکمل یکدیگر. درک تفاوت های این دو اثر، به خواننده کمک می کند تا عمق پیام هر کدام را در مسیر رشد فردی و سازمانی بهتر درک کند.
«چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد؟»: تأکید بر ضرورت پذیرش تغییر
کتاب «چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد؟» در درجه اول بر مفهوم ضرورت پذیرش تغییر تمرکز دارد. این کتاب، از طریق داستان ساده و استعاری هم، هاو، اسنیف و اسکوری، به خوانندگان می آموزد که تغییر اجتناب ناپذیر است و مقاومت در برابر آن تنها منجر به رکود و رنج بیشتر می شود. پیام اصلی این بود که باید سریعاً تشخیص داد که «پنیر» (آنچه برایمان ارزش دارد) در حال جابه جایی است و باید شجاعت ترک منطقه امن و جست وجوی «پنیر جدید» را داشت. این کتاب بیشتر بر جنبه های بیرونی تغییر و واکنش های اولیه به آن تأکید دارد: حرکت کنید، سازگار شوید و ریسک های جدید را بپذیرید. تمرکز بر «عمل» و «اقدام» در مواجهه با یک واقعیت جدید بود.
«خارج از هزارتو»: تأکید بر چگونگی تغییر باورها برای حرکت مؤثر
در مقابل، «خارج از هزارتو» قدمی فراتر می گذارد و بر چگونگی تغییر باورهای درونی تأکید می کند. این کتاب، که ادامه داستان «هم» را روایت می کند، به لایه های عمیق تر روان شناختی می پردازد. هم در ابتدا قادر به حرکت نیست، زیرا باورهای قدیمی و محدودکننده اش او را در هزارتوی ذهنی اش محبوس کرده اند. اینجاست که نقش «باور» به عنوان یک «فکر که به آن اعتماد داریم» پررنگ می شود.
«خارج از هزارتو» به خواننده می آموزد که برای حرکت مؤثر در مسیر تغییر و رهایی از سردرگمی، ابتدا باید باورهای بنیادی خود را که مانع از پیشرفت می شوند، شناسایی و تغییر داد. این کتاب به ابزارهایی برای دگرگونی ذهنیت می پردازد و نشان می دهد که قدرت انتخاب باورهای جدید، در دستان خودمان است. بنابراین، در حالی که کتاب اول بر اهمیت پذیرش فیزیکی و موقعیتی تغییر تأکید دارد، کتاب دوم بر پذیرش و مدیریت روانی و شناختی تغییر تمرکز می کند.
به بیان دیگر، «چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد؟» بیشتر به این سؤال پاسخ می دهد که «چه باید بکنم؟»، در حالی که «خارج از هزارتو» به سؤال «چگونه باید فکر کنم تا بتوانم آنچه را لازم است انجام دهم؟» پاسخ می دهد. این دو کتاب مکمل یکدیگر هستند و خواندن هر دو برای درک جامع فرآیند سازگاری با تغییر و توانمندسازی خود برای عبور از هزارتوهای زندگی، چه در سطح بیرونی و چه در سطح درونی، به شدت توصیه می شود. در واقع، یکی بدون دیگری، درک کاملی از چگونگی مواجهه با دگرگونی ها را ارائه نمی دهد.
گزیده ای از جملات ماندگار کتاب «خارج از هزارتو»
کتاب «خارج از هزارتو» سرشار از جملاتی است که به شیوه ای ساده اما عمیق، مفاهیم کلیدی آن را منتقل می کنند و می توانند به عنوان چراغ راهی برای تحول فردی عمل کنند. این گزیده ها، چکیده ای از بینش های اسپنسر جانسون را ارائه می دهند:
- نباید هرچیزی که به آن فکر می کنید را باور کنید.
- هیچ محدودیتی برای آنچه که می توانید باور کنید وجود ندارد.
- افکار و باورهای ما چیزهایی هستند که فکر می کنیم درست می باشند.
- باورهای قدیمی می توانند شما را زندانی کنند.
- شما باورهایتان نیستید. شما فردی هستید که باورهایش را انتخاب می کند.
- بعضی باورها تو را محبوس می کنند و بعضی باورها به تو زندگی می بخشد.
- تو می توانی ذهنیتت را تغییر دهی. تو می توانی یک باور جدید انتخاب کنی.
جمع بندی: رهایی از هزارتو در دستان شماست
«خارج از هزارتو» اثری است که در ادامه میراث اسپنسر جانسون، به خوانندگان این بینش عمیق را می بخشد که رهایی از هرگونه سردرگمی و گیر افتادگی در زندگی، بیش از آنکه به شرایط بیرونی بستگی داشته باشد، ریشه در توانایی ما برای انتخاب و تغییر باورهایمان دارد. این کتاب، با تمرکز بر این اصل که «باور فکری است که من به صحت آن اعتماد دارم»، نه تنها مرز میان واقعیت عینی و برداشت ذهنی را شفاف می سازد، بلکه قدرت بی بدیل فرد را در شکل دهی به واقعیت خود به نمایش می گذارد.
داستان نمادین «هم» و «هپ» در هزارتو، به ما می آموزد که چگونه باورهای محدودکننده می توانند ما را در گذشته زندانی کنند و از کشف «پنیرهای جدید» (فرصت ها و خوشبختی های تازه) بازدارند. اما همزمان، راهکارهایی عملی برای خروج از این هزارتوهای ذهنی ارائه می دهد: از شناسایی و به چالش کشیدن باورهای قدیمی گرفته تا انتخاب آگاهانه باورهای توانمندساز و پذیرش تغییر به عنوان یک کاتالیزور برای رشد.
پیام نهایی این کتاب قدرتمند و رهایی بخش است: شما قربانی شرایط یا باورهایتان نیستید؛ شما خالق آن ها هستید. توانایی تغییر ذهنیت و انتخاب باوری که به شما قدرت می بخشد، در دستان خود شماست. بنابراین، با مطالعه نسخه کامل «خارج از هزارتو» و به کارگیری اصول آن در زندگی روزمره، می توانید نه تنها از بن بست های فعلی رهایی یابید، بلکه مسیر را برای شکوفایی پتانسیل های بی نظیر خود و خلق آینده ای پربارتر هموار سازید. این سفر از درون آغاز می شود و نتایج آن در تمامی جنبه های زندگی شما منعکس خواهد شد.