Comprehensive List: چند کلمه انگلیسی با معنی که حتماً باید بدانید! (همراه با تلفظ و مثال)
تسلط بر چند کلمه انگلیسی با معنی صحیح و کاربرد آن ها در جمله، سنگ بنای اساسی یادگیری این زبان بین المللی است. واژگان، ابزارهای اصلی تفکر، بیان ایده ها و برقراری ارتباط مؤثر هستند و بدون دایره لغت کافی، حتی تسلط بر گرامر نیز نمی تواند منجر به مکالمه ای روان و درک عمیق شود. این مقاله با هدف ارائه یک منبع جامع و کاربردی، مجموعه ای از مهم ترین و پرکاربردترین واژگان انگلیسی را با تمرکز بر نیازهای زبان آموزان فارسی زبان از سطوح مبتدی تا متوسط گردآوری کرده است.
در ادامه، فهرستی دقیق و دسته بندی شده از کلمات انگلیسی را به همراه معانی فارسی، تلفظ ساده شده و مثال های کاربردی در جمله ارائه خواهیم داد. علاوه بر این، به بررسی اصطلاحات رایج و جملات کلیدی می پردازیم و استراتژی های اثبات شده ای برای حفظ و مرور مؤثر واژگان معرفی می کنیم تا شما را در مسیر تقویت دایره لغات و دستیابی به تسلط بیشتر یاری رسانیم. این راهنما به شما کمک می کند تا با رویکردی هدفمند، گام های موثری در یادگیری زبان انگلیسی بردارید و از پتانسیل کامل آن در زندگی روزمره، تحصیل و محیط کار بهره مند شوید.
واژگان پرکاربرد و روزمره انگلیسی برای هر موقعیتی
یادگیری واژگان پرکاربرد، نخستین گام برای شروع مکالمه و درک مطلب در زبان انگلیسی است. این بخش به شما کمک می کند تا با کلماتی که در موقعیت های روزمره بیشتر مورد استفاده قرار می گیرند، آشنا شوید و پایه محکمی برای گسترش دایره لغات خود بنا نهید. دسته بندی واژگان بر اساس نوع (فعل، صفت، اسم، قید و حرف اضافه) به شما امکان می دهد تا ساختار جملات را بهتر درک کرده و از کلمات به شکل صحیح تری استفاده کنید.
افعال حیاتی برای شروع مکالمه (Essential Verbs)
افعال ستون فقرات هر زبانی هستند و بدون آن ها نمی توان هیچ عملی را بیان کرد. در این بخش، ۳۰ فعل ضروری انگلیسی را که بیشترین کاربرد را در مکالمات روزمره دارند، به همراه معنی فارسی، تلفظ ساده شده و دو مثال کاربردی با ترجمه ارائه می دهیم. تلفظ ها به صورت ساده و قابل فهم برای فارسی زبانان نگارش شده اند تا به شما در ادای صحیح کلمات کمک کنند. توصیه می شود برای شنیدن تلفظ دقیق تر، از دیکشنری های معتبر آنلاین که قابلیت پخش صدا را دارند، استفاده کنید.
| کلمه انگلیسی | معنی فارسی | تلفظ (ساده شده) | مثال اول | ترجمه | مثال دوم | ترجمه |
|---|---|---|---|---|---|---|
| Be | بودن | بی | I am a student. | من یک دانش آموز هستم. | She is happy. | او خوشحال است. |
| Have | داشتن | هَو | I have a car. | من یک ماشین دارم. | They have three children. | آن ها سه فرزند دارند. |
| Do | انجام دادن | دو | What do you do? | شغل شما چیست؟ | I do my homework. | من تکالیفم را انجام می دهم. |
| Say | گفتن | سِی | He said hello. | او سلام کرد. | What did you say? | چه گفتی؟ |
| Go | رفتن | گو | I want to go home. | من می خواهم به خانه بروم. | She goes to school every day. | او هر روز به مدرسه می رود. |
| Get | گرفتن / شدن | گِت | I need to get some water. | باید کمی آب بگیرم. | It’s getting late. | دیر دارد می شود. |
| Make | ساختن / درست کردن | مِیک | Can you make a cake? | می توانی کیک درست کنی؟ | She made a decision. | او تصمیمی گرفت. |
| Know | دانستن / شناختن | نو | I know him well. | من او را خوب می شناسم. | Do you know the answer? | آیا جواب را می دانید؟ |
| Think | فکر کردن | ثینک | I think it’s a good idea. | فکر می کنم ایده خوبی است. | What are you thinking about? | به چه چیزی فکر می کنی؟ |
| Take | برداشتن / بردن | تِیک | Can I take your pen? | می توانم قلم شما را بردارم؟ | He took a deep breath. | او نفس عمیقی کشید. |
| See | دیدن | سی | I see a bird. | من یک پرنده می بینم. | Did you see the movie? | فیلم را دیدی؟ |
| Come | آمدن | کام | Please come here. | لطفاً به اینجا بیایید. | She came home late. | او دیر به خانه آمد. |
| Want | خواستن | وانت | I want to eat. | من می خواهم غذا بخورم. | What do you want? | چه می خواهی؟ |
| Look | نگاه کردن | لوک | Look at the picture. | به عکس نگاه کن. | She looked tired. | او خسته به نظر می رسید. |
| Give | دادن | گیو | Give me your hand. | دستت را به من بده. | He gave her a gift. | او به او هدیه ای داد. |
| Use | استفاده کردن | یوز | Can I use your phone? | می توانم از تلفن شما استفاده کنم؟ | He uses a computer for work. | او برای کار از کامپیوتر استفاده می کند. |
| Find | پیدا کردن | فایند | I can’t find my keys. | نمی توانم کلیدهایم را پیدا کنم. | She found a new job. | او شغل جدیدی پیدا کرد. |
| Tell | گفتن / گفت و گو کردن | تِل | Tell me a story. | برایم یک داستان بگو. | He told me about his trip. | او درباره سفرش به من گفت. |
| Ask | پرسیدن / درخواست کردن | اَسک | Can I ask a question? | می توانم سوالی بپرسم؟ | She asked for help. | او کمک خواست. |
| Work | کار کردن | وِرک | I work in an office. | من در یک اداره کار می کنم. | She works hard. | او سخت کار می کند. |
| Seem | به نظر رسیدن | سیم | It seems difficult. | دشوار به نظر می رسد. | You seem tired. | خسته به نظر می رسی. |
| Feel | احساس کردن | فیل | I feel good. | احساس خوبی دارم. | She felt sad. | او احساس غم کرد. |
| Try | تلاش کردن / امتحان کردن | ترای | Let’s try again. | بیایید دوباره تلاش کنیم. | He tried to open the door. | او سعی کرد در را باز کند. |
| Leave | ترک کردن / گذاشتن | لیو | I need to leave now. | باید الان بروم. | Don’t leave your bag here. | کیفت را اینجا نگذار. |
| Call | صدا زدن / تلفن کردن | کال | Call me later. | بعداً به من زنگ بزن. | She called his name. | او نامش را صدا زد. |
| Need | نیاز داشتن | نید | I need help. | من کمک نیاز دارم. | We need more time. | ما زمان بیشتری نیاز داریم. |
| Put | گذاشتن | پوت | Put the book on the table. | کتاب را روی میز بگذار. | He put on his coat. | او کتش را پوشید. |
| Mean | معنی دادن / قصد داشتن | مین | What does this word mean? | این کلمه چه معنی می دهد؟ | I didn’t mean to hurt you. | قصد نداشتم به تو صدمه بزنم. |
| Keep | نگه داشتن / ادامه دادن | کیپ | Keep it a secret. | آن را یک راز نگه دار. | Keep going! | ادامه بده! |
| Let | اجازه دادن | لِت | Let me help you. | بگذارید کمکتان کنم. | Let’s go! | بیا برویم! |
صفات کلیدی برای توصیف دقیق تر (Key Adjectives)
صفات، قدرت توصیف و جزئی نگری را به جملات شما می بخشند. با استفاده از صفات، می توانید افراد، اشیاء، موقعیت ها و احساسات را با دقت بیشتری بیان کنید. در این قسمت، ۳۰ صفت پرکاربرد انگلیسی را با معنی فارسی، تلفظ ساده شده و دو مثال کاربردی با ترجمه ارائه کرده ایم. با یادگیری این صفات، قادر خواهید بود دنیای اطراف خود را با کلمات زیباتر و دقیق تری به تصویر بکشید.
| کلمه انگلیسی | معنی فارسی | تلفظ (ساده شده) | مثال اول | ترجمه | مثال دوم | ترجمه |
|---|---|---|---|---|---|---|
| Good | خوب | گود | This is a good book. | این کتاب خوبی است. | She is a good person. | او فرد خوبی است. |
| New | جدید | نیو | I bought a new phone. | من یک گوشی جدید خریدم. | This is a new idea. | این یک ایده جدید است. |
| Old | پیر / قدیمی | اُلد | He is an old man. | او مرد پیری است. | This is an old house. | این یک خانه قدیمی است. |
| Large / Big | بزرگ | لارْج / بیگ | They live in a large house. | آن ها در یک خانه بزرگ زندگی می کنند. | It’s a big problem. | این یک مشکل بزرگ است. |
| Small | کوچک | اِسْمال | I have a small dog. | من یک سگ کوچک دارم. | It’s a small mistake. | این یک اشتباه کوچک است. |
| Happy | خوشحال | هَپی | She is very happy. | او خیلی خوشحال است. | A happy ending. | یک پایان خوش. |
| Sad | ناراحت | سَد | He looks sad. | او ناراحت به نظر می رسد. | It was a sad story. | داستان غم انگیزی بود. |
| Beautiful | زیبا | بیوتیفُل | What a beautiful view! | چه منظره زیبایی! | She has beautiful eyes. | او چشمان زیبایی دارد. |
| Ugly | زشت | آگلی | An ugly monster. | یک هیولای زشت. | That’s an ugly dress. | آن لباس زشتی است. |
| Easy | آسان | ایزی | This task is easy. | این کار آسان است. | It’s an easy question. | سوال آسانی است. |
| Difficult / Hard | دشوار / سخت | دیفیکالت / هارد | Learning English can be difficult. | یادگیری انگلیسی می تواند دشوار باشد. | It’s a hard decision. | تصمیم سختی است. |
| Fast | سریع | فَسْت | He runs very fast. | او خیلی سریع می دود. | A fast car. | یک ماشین سریع. |
| Slow | آهسته / کند | اِسْلو | The internet is slow today. | اینترنت امروز کند است. | A slow pace. | سرعت آهسته. |
| Hot | گرم / داغ | هات | The tea is too hot. | چای خیلی داغ است. | It’s a hot day. | روز گرمی است. |
| Cold | سرد | کُلد | I feel cold. | احساس سرما می کنم. | A cold drink. | یک نوشیدنی سرد. |
| Cheap | ارزان | چیپ | This shirt is cheap. | این پیراهن ارزان است. | I found a cheap hotel. | یک هتل ارزان پیدا کردم. |
| Expensive | گران | اِکسْپِنسیو | That car is very expensive. | آن ماشین خیلی گران است. | An expensive gift. | یک هدیه گران قیمت. |
| Clean | تمیز | کلین | Keep your room clean. | اتاق خود را تمیز نگه دارید. | Clean water. | آب تمیز. |
| Dirty | کثیف | دِرتی | Your hands are dirty. | دست هایت کثیف هستند. | A dirty floor. | یک کف کثیف. |
| Young | جوان | یانگ | He is a young man. | او مرد جوانی است. | Young children. | بچه های کوچک. |
| Rich | ثروتمند | ریچ | He became rich quickly. | او به سرعت ثروتمند شد. | A rich country. | یک کشور ثروتمند. |
| Poor | فقیر | پور | Many poor families. | خانواده های فقیر زیادی. | He is a poor student. | او دانش آموز فقیری است. |
| Free | آزاد / رایگان | فری | I am free now. | من الان آزاد هستم. | This lesson is free. | این درس رایگان است. |
| Busy | مشغول | بیزی | I’m busy right now. | من الان مشغول هستم. | She has a busy schedule. | او برنامه شلوغی دارد. |
| True | صحیح / واقعی | ترو | Is that true? | آیا این حقیقت دارد؟ | A true friend. | یک دوست واقعی. |
| False | غلط / دروغ | فالْس | That statement is false. | آن گفته غلط است. | A false promise. | یک قول دروغ. |
| Kind | مهربان | کایند | She is a very kind person. | او شخص بسیار مهربانی است. | A kind gesture. | یک حرکت مهربانانه. |
| Funny | خنده دار | فانی | That movie was so funny. | آن فیلم خیلی خنده دار بود. | He told a funny joke. | او یک لطیفه خنده دار گفت. |
| Serious | جدی | سیریاس | This is a serious matter. | این یک موضوع جدی است. | He is very serious about his work. | او در کارش بسیار جدی است. |
| Ready | آماده | رِدی | Are you ready? | آیا آماده اید؟ | Dinner is ready. | شام آماده است. |
اسامی ضروری در زندگی روزمره (Essential Nouns)
اسامی، هویت بخش اشیاء، افراد، مکان ها و مفاهیم هستند. بدون اسامی، جهان پیرامون ما بی شکل و بی نام می ماند. این بخش شامل ۳۰ اسم پرکاربرد انگلیسی است که در مکالمات روزمره، سفر، محیط کار و تحصیل به وفور استفاده می شوند. آشنایی با این اسامی به شما کمک می کند تا به راحتی در مورد چیزهای ملموس و انتزاعی صحبت کنید و منظور خود را به وضوح بیان نمایید.
| کلمه انگلیسی | معنی فارسی | تلفظ (ساده شده) | مثال اول | ترجمه | مثال دوم | ترجمه |
|---|---|---|---|---|---|---|
| Time | زمان | تایم | What time is it? | ساعت چند است؟ | I don’t have much time. | وقت زیادی ندارم. |
| Person | شخص | پِرسِن | He is a good person. | او شخص خوبی است. | There were many people. | افراد زیادی بودند. |
| Year | سال | یِر | Happy New Year! | سال نو مبارک! | Last year was great. | سال گذشته عالی بود. |
| Way | راه / روش | وِی | Which way is it? | از کدام راه است؟ | Is there another way? | راه دیگری وجود دارد؟ |
| Day | روز | دِی | Have a good day! | روز خوبی داشته باشید! | Every day is a new beginning. | هر روز یک شروع جدید است. |
| Man | مرد | مَن | He is a young man. | او مرد جوانی است. | The man in the suit. | مردی که کت و شلوار پوشیده است. |
| World | جهان / دنیا | وُرْلد | It’s a beautiful world. | دنیای زیبایی است. | The whole world. | تمام دنیا. |
| Life | زندگی | لایف | Life is short. | زندگی کوتاه است. | Enjoy your life. | از زندگی تان لذت ببرید. |
| Hand | دست | هَند | Give me your hand. | دستت را به من بده. | He raised his hand. | او دستش را بالا برد. |
| Part | قسمت / بخش | پارت | This is a part of the book. | این بخشی از کتاب است. | The best part. | بهترین قسمت. |
| Child | کودک | چایلد | She has two children. | او دو فرزند دارد. | A happy child. | یک کودک شاد. |
| Eye | چشم | آی | He has blue eyes. | او چشمان آبی دارد. | Open your eyes. | چشم هایت را باز کن. |
| Woman | زن | وُمَن | She is a strong woman. | او یک زن قوی است. | The woman in red. | زن با لباس قرمز. |
| Place | مکان / جا | پِلِیس | This is a nice place. | اینجا مکان خوبی است. | Let’s find a place to sit. | بیایید جایی برای نشستن پیدا کنیم. |
| Work | کار | وِرک | I have a lot of work. | من کار زیادی دارم. | He loves his work. | او کارش را دوست دارد. |
| Week | هفته | ویک | See you next week. | هفته آینده می بینمت. | A busy week. | یک هفته شلوغ. |
| Case | مورد / وضعیت | کِیس | In this case… | در این مورد… | A difficult case. | یک مورد دشوار. |
| Point | نقطه / نکته | پُینت | What’s your point? | منظورت چیست؟ | The main point. | نکته اصلی. |
| Government | دولت | گاوِرْنِمِنْت | The government decided. | دولت تصمیم گرفت. | Local government. | دولت محلی. |
| Company | شرکت | کَمپَنی | He works for a big company. | او برای یک شرکت بزرگ کار می کند. | A good company. | یک شرکت خوب. |
| Number | شماره / عدد | نامْبِر | What’s your number? | شماره شما چیست؟ | A large number. | یک عدد بزرگ. |
| Problem | مشکل | پرابْلِم | We have a problem. | ما یک مشکل داریم. | Solve the problem. | مشکل را حل کن. |
| Fact | واقعیت | فَکت | It’s a known fact. | این یک واقعیت شناخته شده است. | True facts. | واقعیت های حقیقی. |
| Family | خانواده | فَمیلی | I love my family. | من خانواده ام را دوست دارم. | A small family. | یک خانواده کوچک. |
| System | سیستم / سامانه | سیستِم | The banking system. | سیستم بانکی. | A new system. | یک سیستم جدید. |
| Right | حق / سمت راست | رایت | You have the right to speak. | شما حق حرف زدن دارید. | Turn right. | به سمت راست بپیچ. |
| Word | کلمه | وُرد | Learn new words. | کلمات جدید یاد بگیرید. | What’s the meaning of this word? | معنی این کلمه چیست؟ |
| Service | خدمت / سرویس | سِروِس | Good customer service. | خدمات مشتری خوب. | Public services. | خدمات عمومی. |
| Area | منطقه / ناحیه | اِریا | This is a residential area. | این یک منطقه مسکونی است. | A large area. | یک منطقه وسیع. |
| Question | سوال | کْوِسچِن | I have a question. | من یک سوال دارم. | Ask a question. | یک سوال بپرس. |
قیدها و حروف اضافه های کاربردی (Useful Adverbs & Prepositions)
قیدها و حروف اضافه، جزئیات بیشتری به جملات اضافه می کنند و به شما کمک می کنند تا زمان، مکان، حالت، و روابط بین کلمات را به دقت بیان کنید. یادگیری این کلمات کوچک اما پرکاربرد، تأثیر زیادی بر روانی و درستی مکالمات شما خواهد داشت. در این قسمت، ۱۵ قید و حرف اضافه کلیدی را با معنی، تلفظ و دو مثال کاربردی ارائه می دهیم.
| کلمه انگلیسی | معنی فارسی | تلفظ (ساده شده) | مثال اول | ترجمه | مثال دوم | ترجمه |
|---|---|---|---|---|---|---|
| In | در / داخل | این | The book is in the bag. | کتاب در کیف است. | I live in Tehran. | من در تهران زندگی می کنم. |
| On | روی | آن | The pen is on the table. | خودکار روی میز است. | He sat on the chair. | او روی صندلی نشست. |
| At | در (نقطه مشخص) / به | اَت | I’m at home. | من در خانه هستم. | Look at me. | به من نگاه کن. |
| To | به سمت / تا | تو | I go to school. | من به مدرسه می روم. | From morning to night. | از صبح تا شب. |
| For | برای / به مدت | فور | This gift is for you. | این هدیه برای شماست. | I waited for an hour. | یک ساعت صبر کردم. |
| With | با | ویث | I am with my friend. | من با دوستم هستم. | Cut it with a knife. | با چاقو آن را ببر. |
| From | از | فِرام | I’m from Iran. | من اهل ایران هستم. | He came from work. | او از سر کار آمد. |
| By | توسط / کنار | بای | Written by him. | توسط او نوشته شده. | Stand by me. | کنار من بایست. |
| About | درباره | اِبَوت | Tell me about yourself. | درباره خودت بگو. | It’s about the movie. | این درباره فیلم است. |
| Always | همیشه | آلْوِیز | I always wake up early. | من همیشه زود بیدار می شوم. | He is always kind. | او همیشه مهربان است. |
| Never | هرگز | نِوِر | I never eat meat. | من هرگز گوشت نمی خورم. | She never lies. | او هرگز دروغ نمی گوید. |
| Often | اغلب / غالباً | آفِن | I often go for a walk. | من اغلب به پیاده روی می روم. | They often visit us. | آن ها اغلب به ما سر می زنند. |
| Usually | معمولاً | یُوژوِلی | He usually comes home at 6. | او معمولاً ساعت ۶ به خانه می آید. | We usually have dinner together. | ما معمولاً با هم شام می خوریم. |
| Sometimes | گاهی اوقات | سام تایمز | Sometimes I feel lonely. | گاهی اوقات احساس تنهایی می کنم. | It sometimes rains in summer. | گاهی اوقات در تابستان باران می بارد. |
| Very | خیلی / بسیار | وِری | She is very beautiful. | او بسیار زیباست. | It’s very cold today. | امروز خیلی سرد است. |
دسته بندی های موضوعی واژگان برای اهداف خاص
پس از تسلط بر واژگان عمومی، نوبت به گسترش دایره لغات در حوزه های خاص می رسد. این بخش به شما کمک می کند تا کلمات و عباراتی را که در موقعیت های مشخص مانند سفر، محیط کار یا بیان احساسات کاربرد دارند، بیاموزید و به این ترتیب، ارتباطات خود را هدفمندتر و دقیق تر سازید.
کلمات انگلیسی برای سفر و گردشگری (Travel & Tourism Vocabulary)
سفر به کشورهای خارجی، تجربه ای بی نظیر است، اما ارتباط موثر با مردم محلی می تواند آن را دلپذیرتر کند. این واژگان به شما کمک می کنند تا در فرودگاه، هتل، رستوران و هنگام گشت وگذار، نیازهای خود را بیان کرده و تعاملات روزمره را به راحتی انجام دهید.
- Airport (ایرپورت): فرودگاه – We arrived at the airport two hours early. (ما دو ساعت زودتر به فرودگاه رسیدیم.)
- Passport (پاسپورت): گذرنامه – Don’t forget your passport. (گذرنامه تان را فراموش نکنید.)
- Ticket (تیکِت): بلیط – I need to buy a train ticket. (باید یک بلیط قطار بخرم.)
- Hotel (هوتِل): هتل – We booked a hotel near the beach. (ما یک هتل نزدیک ساحل رزرو کردیم.)
- Reservation (رزروِیشن): رزرو – Do you have a reservation? (آیا رزرو دارید؟)
- Room (روم): اتاق – Can I have a single room, please? (می توانم یک اتاق یک نفره داشته باشم، لطفاً؟)
- Restaurant (رِستورانْت): رستوران – Let’s go to a restaurant for dinner. (بیایید برای شام به یک رستوران برویم.)
- Menu (مِنیو): فهرست غذا – Can I see the menu? (می توانم منو را ببینم؟)
- Bill / Check (بیل / چِک): صورت حساب – Could we have the bill, please? (می توانیم صورت حساب را داشته باشیم، لطفاً؟)
- Taxi (تاکسی): تاکسی – I need to call a taxi. (باید یک تاکسی بگیرم.)
- Bus (باس): اتوبوس – The bus stop is over there. (ایستگاه اتوبوس آنجاست.)
- Train (ترِین): قطار – The train leaves at 8 PM. (قطار ساعت ۸ شب حرکت می کند.)
- Subway / Metro (سابْوِی / مِترو): مترو – Take the subway to the city center. (با مترو به مرکز شهر بروید.)
- Map (مَپ): نقشه – Do you have a map of the city? (نقشه ای از شهر دارید؟)
- Directions (دایرِکشنز): مسیرها – Can you give me directions to the museum? (می توانید مسیر موزه را به من بگویید؟)
- Currency (کارِنسی): واحد پول – What is the local currency? (واحد پول محلی چیست؟)
- Exchange rate (اِکسْچِینْج رِیت): نرخ ارز – What’s the exchange rate for dollars? (نرخ ارز برای دلار چقدر است؟)
- Souvenir (سوونیر): سوغاتی – I want to buy some souvenirs. (می خواهم چند سوغاتی بخرم.)
- Sightseeing (سایتْ سیئینگ): گشت وگذار / دیدنی ها – We went sightseeing all day. (ما تمام روز را به گشت وگذار پرداختیم.)
- Tourist (توریسْت): توریست – Are you a tourist? (آیا شما توریست هستید؟)
- Luggage (لاگِج): چمدان / بار – Where can I check my luggage? (کجا می توانم بارم را تحویل دهم؟)
- Passport control (پاسپورت کُنْترُل): کنترل گذرنامه – We passed through passport control quickly. (ما به سرعت از کنترل گذرنامه عبور کردیم.)
- Departure (دِپارچِر): پرواز / حرکت – Check the departure board for your flight. (برد پروازها را برای پروازتان بررسی کنید.)
- Arrival (اِرایوْال): ورود – Her arrival was delayed. (ورود او به تأخیر افتاد.)
- Customs (کاسْتِمز): گمرک – You have to go through customs. (شما باید از گمرک عبور کنید.)
واژگان پرکاربرد برای محیط کار و تجارت (Work & Business Vocabulary)
در دنیای امروز، تسلط بر واژگان تجاری انگلیسی برای هر فردی که در محیط کار فعالیت می کند، یک مزیت رقابتی محسوب می شود. این واژگان به شما کمک می کنند تا در جلسات، مکاتبات ایمیلی، و گفتگوهای حرفه ای با اعتماد به نفس بیشتری شرکت کنید.
- Meeting (میتینگ): جلسه – We have a meeting at 10 AM. (ما ساعت ۱۰ صبح جلسه داریم.)
- Project (پراجِکْت): پروژه – This is an important project for our team. (این پروژه مهمی برای تیم ماست.)
- Deadline (دِدْلاین): مهلت نهایی – The deadline for the report is Friday. (مهلت نهایی برای گزارش جمعه است.)
- Report (ریپورت): گزارش – I need to write a report. (باید یک گزارش بنویسم.)
- Email (ایمیل): ایمیل – Did you send the email? (ایمیل را فرستادی؟)
- Client (کلایِنْت): مشتری / موکل – We are meeting a new client tomorrow. (فردا با یک مشتری جدید ملاقات می کنیم.)
- Colleague (کالیگ): همکار – My colleague helped me with the presentation. (همکارم در ارائه کمک کرد.)
- Manager (مَنِجِر): مدیر – I’ll talk to my manager about it. (در موردش با مدیرم صحبت خواهم کرد.)
- Office (آفیس): اداره / دفتر – I work in the main office. (من در دفتر اصلی کار می کنم.)
- Team (تیم): تیم – Our team achieved great results. (تیم ما نتایج عالی کسب کرد.)
- Presentation (پرزِنْتِیشن): ارائه – He gave an excellent presentation. (او یک ارائه عالی داشت.)
- Negotiation (نِگوشِیْشِن): مذاکره – The negotiations were successful. (مذاکرات موفقیت آمیز بود.)
- Contract (کانْتْرَکْت): قرارداد – We need to sign the contract. (باید قرارداد را امضا کنیم.)
- Budget (بادْجِت): بودجه – The project went over budget. (پروژه از بودجه فراتر رفت.)
- Marketing (مارْکِتینگ): بازاریابی – We need a new marketing strategy. (ما به یک استراتژی بازاریابی جدید نیاز داریم.)
- Sales (سِیلز): فروش – Sales increased last quarter. (فروش در سه ماهه گذشته افزایش یافت.)
- Strategy (اِسْتْرَتِجی): استراتژی – What’s our business strategy? (استراتژی تجاری ما چیست؟)
- Invoice (اینْوُیس): صورت حساب / فاکتور – Please send me the invoice. (لطفاً فاکتور را برایم بفرستید.)
- Product (پْراداکْت): محصول – Our new product is very popular. (محصول جدید ما بسیار محبوب است.)
- Development (دِوِلُپْمِنْت): توسعه – Research and development. (تحقیق و توسعه.)
کلمات انگلیسی برای بیان احساسات و نظرات (Expressing Feelings & Opinions)
بیان احساسات و نظرات، جزء لاینفک هر ارتباط انسانی است. این بخش به شما کمک می کند تا طیف وسیعی از عواطف و دیدگاه ها را در زبان انگلیسی ابراز کنید و به مکالمات خود عمق و غنا ببخشید.
- Happy (هَپی): خوشحال – I’m so happy to see you. (خیلی خوشحالم که تو را می بینم.)
- Sad (سَد): ناراحت – She felt sad after hearing the news. (او بعد از شنیدن خبر ناراحت شد.)
- Angry (اَنْگری): عصبانی – He was angry about the delay. (او از تأخیر عصبانی بود.)
- Excited (اِکسایْتِد): هیجان زده – I’m excited about the trip. (من از سفر هیجان زده ام.)
- Scared (اِسْکِرْد): ترسیده – Are you scared of spiders? (آیا از عنکبوت ها می ترسید؟)
- Surprised (سِرْپرایْزْد): متعجب – I was surprised by his sudden visit. (از دیدار ناگهانی او متعجب شدم.)
- Confused (کُنْفیوزْد): گیج – I’m a bit confused about the instructions. (درباره دستورالعمل ها کمی گیج هستم.)
- Proud (پْراد): مغرور / مفتخر – I’m proud of your achievements. (به دستاوردهای شما افتخار می کنم.)
- Grateful (گْرِیتْفُل): سپاسگزار – I’m grateful for your help. (از کمک شما سپاسگزارم.)
- Worried (وُرید): نگران – Don’t worry about it. (نگرانش نباش.)
- Agree (اَگری): موافق بودن – I agree with you. (من با شما موافقم.)
- Disagree (دیس اَگری): مخالف بودن – I disagree with that statement. (من با آن گفته مخالفم.)
- Believe (بیلیو): باور کردن – I believe in you. (من به شما باور دارم.)
- Opinion (اوپینیِن): نظر – What’s your opinion on this matter? (نظر شما در مورد این موضوع چیست؟)
- Think (ثینک): فکر کردن / عقیده داشتن – I think it’s a good idea. (فکر می کنم ایده خوبی است.)
- Suggest (سَجِسْت): پیشنهاد کردن – I suggest we take a break. (پیشنهاد می کنم استراحتی کنیم.)
- Recommend (رِکُمِنْد): توصیه کردن – I highly recommend this book. (این کتاب را به شدت توصیه می کنم.)
- Hope (هوپ): امیدوار بودن – I hope you feel better soon. (امیدوارم به زودی بهتر شوید.)
- Understand (آندِرْسْتَنَد): فهمیدن – Do you understand what I mean? (آیا متوجه منظور من می شوید؟)
- Prefer (پِرِفِر): ترجیح دادن – I prefer tea to coffee. (من چای را به قهوه ترجیح می دهم.)
۱۵ کلمه انگلیسی زیبا و الهام بخش با معنی (15 Beautiful & Inspirational English Words)
زبان انگلیسی سرشار از کلماتی است که نه تنها معنای عمیق و دلنشینی دارند، بلکه از نظر آوایی نیز گوش نواز و زیبا هستند. این کلمات می توانند به نوشته ها و مکالمات شما جلوه ای خاص ببخشند و احساسات یا مفاهیم پیچیده ای را به زیبایی منتقل کنند. در این بخش، ۱۵ کلمه از این دست را با معنی و توضیح مختصری از زیبایی آن ها ارائه می دهیم.
- Serendipity (سِرِن دیپیتی): شانس غیرمنتظره و دلپذیر. این کلمه به کشف چیزهای ارزشمند یا خوشایند به صورت تصادفی اشاره دارد و حس غافلگیری و لذت را القا می کند.
- Finding that old book was a moment of pure serendipity. (پیدا کردن آن کتاب قدیمی لحظه ای از شانس غیرمنتظره بود.)
- Ephemeral (اِفِمِرال): زودگذر، فانی. زیبایی این کلمه در اشاره به گذرایی و ماهیت موقت چیزهاست که حس قدردانی از لحظه حال را برمی انگیزد.
- The beauty of a sunset is ephemeral. (زیبایی غروب آفتاب زودگذر است.)
- Mellifluous (مِلی فلوئِس): صدای گوش نواز، دلنشین. این کلمه برای توصیف صداهای آرام و شیرین به کار می رود که حس آرامش و لذت را منتقل می کند.
- Her mellifluous voice charmed everyone. (صدای دلنشین او همه را مجذوب خود کرد.)
- Luminous (لومینِس): درخشان، نورانی. این کلمه به معنای تابش نور یا درخشش از درون است که حس امید و روشنایی را القا می کند.
- The full moon was luminous in the night sky. (ماه کامل در آسمان شب درخشان بود.)
- Aurora (اورورا): شفق قطبی (پدیده طبیعی). نامی زیبا برای یک پدیده طبیعی خیره کننده که حس شگفتی و عظمت را بیان می کند.
- We hoped to see the aurora borealis during our trip. (ما امیدوار بودیم در طول سفرمان شفق قطبی را ببینیم.)
- Ethereal (اِثیرِیال): آسمانی، روحانی، بسیار ظریف و لطیف. این کلمه برای توصیف زیبایی های غیرزمینی و ظریف به کار می رود.
- Her movements were ethereal, like a ballet dancer. (حرکات او اثیری و مانند یک بالرین بود.)
- Whisper (ویسپِر): زمزمه. این کلمه نه تنها به معنی صدایی آرام است، بلکه حس رازآلودگی و نزدیکی را نیز به همراه دارد.
- He spoke in a whisper so no one would hear. (او با زمزمه صحبت کرد تا کسی نشنود.)
- Tranquility (ترَنکوئیلیتی): آرامش، سکون. این کلمه بیانگر صلح و آرامش عمیق است که در طبیعت یا درونی یافت می شود.
- The lake offered a sense of perfect tranquility. (دریاچه حس آرامش بی نقصی را ارائه می داد.)
- Solitude (سولیتیود): تنهایی دلنشین، خلوت. برخلاف Loneliness که به تنهایی غمگین اشاره دارد، Solitude بیانگر انتخابی آگاهانه برای خلوت کردن و آرامش یافتن است.
- He found comfort in the solitude of the mountains. (او در خلوت کوهستان آرامش یافت.)
- Bliss (بْلیس): سعادت، خوشبختی کامل. کلمه ای که بالاترین درجه شادی و رضایت را توصیف می کند.
- The honeymoon was a period of pure bliss. (ماه عسل دورانی از سعادت محض بود.)
- Incandescence (اینکَن دِسِنس): درخشش شدید از گرما یا نور، تابش. این کلمه به نور درخشان و خیره کننده اشاره دارد.
- The incandescence of the setting sun was breathtaking. (تابش خیره کننده خورشید غروب کننده نفس گیر بود.)
- Halcyon (هَلْسیِن): آرام، شاد و بدون نگرانی (معمولاً برای توصیف گذشته). این کلمه خاطرات شیرین و دوران طلایی را تداعی می کند.
- She often reminisced about her halcyon days as a child. (او اغلب از روزهای آرام کودکی اش یاد می کرد.)
- Nefelibata (نِفِلیباتا): کسی که در ابرهای تخیل زندگی می کند؛ رویابین. این کلمه بیانگر فردی است که بیشتر در دنیای خیالات خود سیر می کند.
- She was a true nefelibata, always lost in her poetic thoughts. (او یک رویابین واقعی بود، همیشه در افکار شاعرانه اش غرق بود.)
- Panacea (پَنِسیا): نوش دارو، راه حل جامع برای همه مشکلات. کلمه ای که امید به راه حلی نهایی و کامل را بیان می کند.
- There is no panacea for all economic problems. (هیچ نوش دارویی برای تمام مشکلات اقتصادی وجود ندارد.)
- Quintessential (کوئینتِسِنْشال): نمونه کامل و ایده آل یک چیز. این کلمه به بهترین و خالص ترین شکل یک مفهوم اشاره دارد.
- He is the quintessential example of a modern leader. (او نمونه ایده آل یک رهبر مدرن است.)
فراتر از کلمات: اصطلاحات و جملات کاربردی انگلیسی
زبان فراتر از واژگان منفرد است. اصطلاحات و جملات کاربردی، به زبان شما حالتی طبیعی تر و بومی تر می بخشند و درک شما را از مکالمات واقعی افزایش می دهند. این بخش به شما کمک می کند تا با عباراتی که در گفتگوهای روزمره رایج هستند، آشنا شوید.
۱۰ اصطلاح رایج انگلیسی که مکالمه شما را حرفه ای می کند (10 Common Idioms)
اصطلاحات، قلب تپنده هر زبانی هستند و اغلب معنایی فراتر از کلمات تشکیل دهنده شان دارند. استفاده از اصطلاحات در مکالمات، نشان دهنده تسلط بیشتر شما بر زبان است و ارتباط شما را غنی تر می کند. در اینجا ۱۰ اصطلاح رایج انگلیسی را با معنی تحت اللفظی، معنی اصطلاحی و یک مثال کاربردی با ترجمه ارائه می دهیم.
- Break a leg!
- معنی تحت اللفظی: پایت بشکند!
- معنی اصطلاحی: موفق باشی! / خسته نباشید! (برای آرزوی موفقیت قبل از اجرا یا یک رویداد مهم)
- Good luck with your presentation, break a leg! (موفق باشی با ارائه ات!)
- Hit the road
- معنی تحت اللفظی: به جاده بزن!
- معنی اصطلاحی: راه افتادن / ترک کردن مکانی
- It’s getting late, we should hit the road. (دیر شده، باید راه بیفتیم.)
- Bite the bullet
- معنی تحت اللفظی: گلوله را گاز بگیر!
- معنی اصطلاحی: تحمل کردن یک موقعیت ناخوشایند یا دشوار با شجاعت
- I had to bite the bullet and work extra hours to finish the project. (مجبور شدم تحمل کنم و ساعات اضافی کار کنم تا پروژه را تمام کنم.)
- Cost an arm and a leg
- معنی تحت اللفظی: یک دست و یک پا قیمت داشتن
- معنی اصطلاحی: بسیار گران بودن
- That new car must have cost an arm and a leg. (آن ماشین جدید حتماً خیلی گران بوده است.)
- Cut corners
- معنی تحت اللفظی: گوشه ها را بریدن!
- معنی اصطلاحی: کاری را به صورت عجولانه، ناقص یا با نادیده گرفتن استانداردها انجام دادن برای صرفه جویی در زمان یا هزینه
- They cut corners on safety, and now there’s a problem. (آن ها در مسائل ایمنی کم کاری کردند و حالا مشکلی پیش آمده است.)
- Let the cat out of the bag
- معنی تحت اللفظی: گربه را از کیسه بیرون آوردن
- معنی اصطلاحی: راز را فاش کردن
- I accidentally let the cat out of the bag about their surprise party. (من به طور اتفاقی راز مهمانی غافلگیرکننده شان را فاش کردم.)
- Miss the boat
- معنی تحت اللفظی: از قایق جا ماندن
- معنی اصطلاحی: فرصت را از دست دادن
- He missed the boat on that investment opportunity. (او فرصت آن سرمایه گذاری را از دست داد.)
- Pull someone’s leg
- معنی تحت اللفظی: پای کسی را کشیدن
- معنی اصطلاحی: سر به سر کسی گذاشتن / شوخی کردن
- Don’t worry, I’m just pulling your leg. (نگران نباش، فقط سر به سرت می گذارم.)
- Under the weather
- معنی تحت اللفظی: زیر آب و هوا
- معنی اصطلاحی: کسالت داشتن / ناخوش بودن
- I’m feeling a bit under the weather today. (امروز کمی کسالت دارم.)
- When pigs fly
- معنی تحت اللفظی: وقتی خوک ها پرواز کنند
- معنی اصطلاحی: هرگز / اتفاقی که هرگز رخ نخواهد داد
- He’ll pay me back my money when pigs fly. (او پولم را زمانی پس می دهد که خوک ها پرواز کنند.)
جملات کوتاه و پرکاربرد برای مکالمات روزمره (Short Conversational Phrases)
مکالمات روزمره اغلب شامل جملات کوتاه و عباراتی است که به سرعت و به راحتی تبادل می شوند. یادگیری این عبارات به شما کمک می کند تا روان تر صحبت کنید و در موقعیت های مختلف ارتباط برقرار کنید.
- Hello / Hi (هلو / های): سلام
- Good morning / afternoon / evening (گود مورنینگ / افترنون / ایونینگ): صبح / بعدازظهر / عصر بخیر
- How are you? (هاو آر یو؟): حال شما چطور است؟
- I’m fine, thank you. (آی ام فاین، ثَنک یو): من خوبم، ممنون.
- What’s your name? (واتس یور نِیم؟): نام شما چیست؟
- My name is… (مای نِیم ایز…): اسم من… است.
- Nice to meet you. (نایس تو میت یو): از ملاقات شما خوشبختم.
- Excuse me. (اِکسْکیوز می): ببخشید (برای جلب توجه یا رد شدن)
- Sorry. (ساری): متاسفم / ببخشید
- Thank you. (ثَنک یو): ممنون
- You’re welcome. (یور وِلْکَم): خواهش می کنم
- Please. (پْلیز): لطفاً
- Yes / No (یِس / نو): بله / خیر
- Maybe. (مِیبِی): شاید
- I don’t know. (آی دُونْت نو): نمی دانم.
- I don’t understand. (آی دُونْت آندِرْسْتَنَد): نمی فهمم.
- Can you repeat that? (کَن یو ریپیت دَت؟): می توانید تکرار کنید؟
- How much is it? (هاو ماچ ایز ایت؟): قیمتش چقدر است؟
- Where is…? (وِر ایز…؟): …کجاست؟
- I need help. (آی نید هِلپ): من کمک نیاز دارم.
چگونه کلمات انگلیسی را فراموش نکنیم؟ راهکارهای اثبات شده!
یادگیری کلمات جدید تنها نیمی از راه است؛ بخش چالش برانگیزتر، حفظ آن ها در حافظه بلندمدت و توانایی استفاده از آن ها در زمان مناسب است. در این بخش، به بررسی روش ها و استراتژی های موثری می پردازیم که به شما در یادگیری ماندگار و کاربردی واژگان کمک می کنند.
تکنیک های نوین حفظ و مرور لغات (Modern Memorization Techniques)
مغز انسان برای یادگیری اطلاعات جدید به روش های خاصی واکنش نشان می دهد. با بهره گیری از تکنیک های علمی، می توانید فرآیند حفظ واژگان را بهینه سازی کنید.
یکی از مؤثرترین روش ها، استفاده از فلش کارت های هوشمند است. ابزارهایی مانند Anki و Quizlet با بهره گیری از الگوریتم Spaced Repetition (تکرار فاصله دار)، کلماتی را که در به خاطر سپردنشان ضعف دارید، با فواصل زمانی کوتاه تر و کلماتی را که به آن ها مسلط هستید، با فواصل طولانی تر به شما نشان می دهند. این روش بهینه ترین حالت مرور را فراهم می کند و از فراموشی جلوگیری می نماید.
یادگیری لغات در بستر جمله و متن (Contextual Learning) به مراتب اثربخش تر از حفظ کلمات به صورت مجزا است. زمانی که یک کلمه را در جمله یا داستانی می بینید، ارتباط معنایی عمیق تری با آن برقرار کرده و کاربرد آن را بهتر درک می کنید.
روش دیگر، نقشه ذهنی (Mind Mapping) و گروه بندی کلمات است. به جای لیست کردن کلمات به صورت خطی، آن ها را حول یک موضوع اصلی (مانند غذا یا مسافرت) گروه بندی کنید و زیرشاخه های مرتبط (افعال مربوط به غذا، اسامی غذاها، صفات توصیف کننده) را به آن اضافه کنید. این سازماندهی بصری به مغز کمک می کند تا ارتباطات را بهتر شناسایی و اطلاعات را مؤثرتر ذخیره کند. همچنین، استفاده از Mnemonics و تصویرسازی ذهنی می تواند بسیار مفید باشد. برای مثال، برای کلمه Ambiguous (مبهم)، می توانید تصویر یک قایق (Boat) را تصور کنید که در آب های مبهم و مه آلود گم شده است. این پیوند تصویری و صوتی، یادآوری کلمه را تسهیل می کند.
ابزارها و منابع مکمل برای تقویت دایره لغات (Tools & Supplementary Resources)
علاوه بر تکنیک های حفظ، استفاده از منابع و ابزارهای مناسب، نقش کلیدی در تقویت دایره لغات دارد.
دیکشنری های آنلاین و اپلیکیشن ها: دیکشنری های معتبری مانند Longman، Cambridge، Oxford و WordReference، علاوه بر معنی، تلفظ (با امکان پخش فایل صوتی)، مثال های کاربردی و حتی اصطلاحات مرتبط را نیز ارائه می دهند. نصب اپلیکیشن های این دیکشنری ها بر روی گوشی هوشمند، دسترسی سریع و آسان به اطلاعات را فراهم می کند.
پادکست ها، ویدئوهای یوتیوب و سریال های تلویزیونی انگلیسی زبان: قرار گرفتن در معرض زبان در محیط های واقعی، به شما کمک می کند تا کلمات جدید را در بستر طبیعی مکالمه بشنوید و یاد بگیرید. تماشای سریال ها با زیرنویس انگلیسی (و سپس بدون زیرنویس) و گوش دادن به پادکست های مناسب سطح شما، علاوه بر تقویت شنیداری، به طور غیرمستقیم دایره لغات شما را نیز گسترش می دهد.
کتاب های مرجع واژگان: کتاب هایی نظیر 504 Absolutely Essential Words، 1100 Words You Need to Know و مجموعه English Vocabulary in Use منابع بسیار ارزشمندی هستند که کلمات را به صورت دسته بندی شده و با تمرینات متنوع ارائه می دهند. این کتاب ها برای زبان آموزانی که به دنبال یادگیری ساختارمند واژگان هستند، ایده آل هستند.
اشتباهات رایج در یادگیری لغات (Common Vocabulary Learning Mistakes)
شناسایی و پرهیز از اشتباهات رایج، سرعت و کیفیت یادگیری شما را افزایش می دهد. برخی از مهم ترین این اشتباهات عبارتند از:
- فقط حفظ معنی بدون کاربرد: بسیاری از زبان آموزان تنها معنی فارسی یک کلمه را حفظ می کنند، بدون آنکه بدانند چگونه آن را در جمله به کار ببرند. این روش باعث می شود کلمه در حافظه فعال باقی نماند و در مکالمه قابل استفاده نباشد. همیشه کلمات را با مثال ها و در جملات یاد بگیرید.
- عدم مرور منظم: فراموشی، بخش طبیعی فرآیند یادگیری است. اگر کلمات جدید به صورت منظم مرور نشوند، به سرعت از حافظه پاک می شوند. استفاده از سیستم های Spaced Repetition برای مرور، این مشکل را حل می کند.
- یادگیری کلمات نامربوط به سطح: تلاش برای حفظ کلمات بسیار دشوار و نادر در مراحل اولیه یادگیری، می تواند دلسردکننده باشد و وقت باارزش شما را تلف کند. همیشه از کلمات پرکاربرد و مرتبط با سطح خود شروع کنید و به تدریج به سمت واژگان پیچیده تر بروید.
- ترس از اشتباه کردن و استفاده نکردن از کلمات جدید: بسیاری از زبان آموزان به دلیل ترس از اشتباه، از به کار بردن کلمات جدیدی که یاد گرفته اند، خودداری می کنند. بهترین راه برای تثبیت یک کلمه در حافظه، استفاده فعال از آن در مکالمه یا نوشتار است. هرگز از اشتباه کردن نترسید؛ اشتباهات، بخش جدایی ناپذیری از فرآیند یادگیری هستند.
نتیجه گیری
یادگیری زبان انگلیسی، مانند ساختن یک خانه، به پایه ای محکم نیاز دارد و واژگان، آجرهای اصلی این بنا هستند. با تسلط بر چند کلمه انگلیسی با معنی کاربردی و درک صحیح آن ها در بستر جمله، قادر خواهید بود به راحتی ارتباط برقرار کنید، متون مختلف را بفهمید و در هر موقعیتی از خود اعتماد به نفس نشان دهید. همانطور که دیدید، این فرآیند تنها به حفظ کردن کلمات محدود نمی شود؛ بلکه نیازمند درک عمیق تر، کاربرد فعال و مرور هوشمندانه است.
مسیر یادگیری واژگان یک سفر مداوم است که با گام های کوچک و پیوسته آغاز می شود و با تلاش و پشتکار به مقصدهای بزرگ می رسد. به یاد داشته باشید که هر کلمه جدیدی که می آموزید، دریچه ای نو به سوی درک بهتر جهان و ارتباطات گسترده تر می گشاید. با به کارگیری تکنیک های معرفی شده و استفاده از منابع متنوع، می توانید دایره لغات خود را به شکلی مؤثر و پایدار گسترش دهید و از قدرت بی نظیر زبان در زندگی خود بهره مند شوید. این مقاله تنها سرآغازی برای سفر شماست و منابع آموزشی بسیاری در وب سایت ما برای تکمیل یادگیری شما فراهم آمده است.